«خاطره میتونه شکل یک اتاق رو تغییر بده، میتونه رنگ یه ماشین رو تغییر بده و خاطره میتونه تحریف بشه. اونا فقط یه نوع تعبیر هستن نه مدرک ثبتشده. اونا هیچ ربطی به واقعیت ندارن.»
کریستوفر نولان (لئونارد شلبی، یادگاری)
🧠 خاطرات چیز بسیار عجیبی هستند. این که از کجای ذهن و با چه جزئیاتی به خاطر آدمی میآیند هم ممکن است شخص به شخص متفاوت باشد. به طور کلی هنوز کسی نمیداند که ساز و کار ثبت و یادآوری وقایع در ذهن ما چگونه است. به نظر من اما با وجود همه پیچیدگیها، یک نکته در مورد خاطرات به شدت مغفول مانده و آن پویایی آنهاست!
اغلب مردم گمان میکنند که خاطرات، هر چقدر درست یا کامل، وقتی که ثبت میشوند دیگر تقریبا دستنخورده یک جایی از ذهنشان باقی میمانند. اگر هم آفتی برای آنها باشد، گذر زمان است که لابد موجب کم سو شدن داستان و از داست دادن جزئیات بیاهمیت آن میشود. به این معنا که اکثر آدمها بر این باورند که ذهنشان امانتدار خوبی در ثبت حوادث است. برای همین هم اگر احیانا کاهلی از ذهنشان در حفظ و حراست از رویدادها سر بزند، باز شاکله آن رویداد تغییر قابل توجهی نمیکند.
برعکس! ذهن انسان در گذر زمان با خاطرات همان کاری را میکند که قناد موقع تهیه خمیر هزارلا. در واقع، بدون اجازه ما و سایر افراد حاضر در یک رویداد، ذهن ما به فراخوری که دوست دارد خاطرات را دچار تحریف میکند و با زبردستی خاصی نسخه مورد علاقهاش را با اصل آن جایگزین میکند. اگر خاطرهای تعریف نشده باشد، هیچگاه مشخص نیست که اولین بیان آن چقدر با آنچه که فرد دیده و شنیده و ثبت کرده متفاوت باشد.
مدتها به این مسئله فکر میکردم تا در یک شعرخوانی، هوشنگ ابتهاج در مورد بیان خاطرات و درستی در خاطرهنویسی این چنین گفت: