در گذار از تنهایی

در کپنهاگ – ۱

در خراب‌آباد غم

خلاء

بهشت

شدی شراب و شدم مست بوسه‌ی تو شبی
کنون چه چاره کنم محنت خمار تو را؟

سیمین

لبه تیز حقیقت

نـــــوروز

به هزار خنجرم ار عیان زند از دلم رود آن زمان
که نوازد آن مه مهربان به یکی نگاه نهانیم …

At the very end

مدهوشی

در ساغر تو چیست که با جرعه‌ی نخست
هشیار و مست را همه مدهوش می‌کنی …

اخوان