🍊
صبح که بیدار میشوم، چشمم که به خالی سفید کنارم میافتد، چمدان زرد را که میبینم، میگویم خیر نبینی.
سبزی برگ درختان را به وقت تابستان که تماشا میکنم، از ته دل آهی میکشم و میگویم که خیر نبینی.
باد که میوزد، بوی خوشی که به مشامم میرسد، هر کس که میخندد، دستگاه آبپرتقالگیری را که میبینم، خیر نبینی.
به آینده که فکر میکنم، گذشته را که مرور میکنم، از دکه گلفروشی که رد میشوم، خیر نبینی.
وقتی که شاملو میخوانم یا آن موقع که به مشروع لیلا گوش میدهم، خیر نبینی.
داخل موزه، روی کشتی، توی بازار، وسط دشت، موقع چک کردن بلیط خیر نبینی.
الهی خیر نبینی که خیر نبینی!